فرهیختگان: در ابتدا لازم است از روابطعمومی حراجی تهران بابت رعایت نکات نگارشی و غلط املایی در جوابیه (بر خلاف جوابیه قبلی) تشکر کنیم و اما بعد. حراجی تهران در مطلب مفصلی سعی داشته با استفاده از ترفند حمله به سمت جلو و ایضاً بهرهگیری از مغالطه خود را در هالهای از تخصص قرار دهد و با انتشار چند عدد و رقم خودش را از هرگونه خطایی مصون بدارد و ذیل مؤسسات شفاف قرار بدهد؛ اما متأسفانه جوابیه حراجی مانند سازوکار آن نهتنها بویی از شفافیت نبرده؛ بلکه با کنار هم قراردادن جورچین موضوعات مختلف، ابهامات عمیقتر میشود.
حراجی تهران در حدود 1315 کلمه متنی را نوشته که قرار است، پاسخ و منطقی باشد در برابر ابهاماتی که این حراجی با آن مواجه است. اینکه حراجی خود را موظف میداند که به تمام متنهای منتشرشده پاسخ بدهد جای تقدیر دارد ولی نکته اینجاست که دقیقاً جوابیهها و متنهای منتشرشده از حراجی چه تفاوتی با یکدیگر دارد؟ چه مطلب تازهای بیان کرده و به کدام شبهه جواب داده؟ این حراجی در حرکتی که بیشتر یک شوخی به نظر میرسد، مطلب روزنامه «فرهیختگان» را زرد میپندارد. اصلاً بیاییم این شوخی حراجی را جدی بگیریم، دوستان حاضر هستند تن به شفافیت واقعی در پیشینه و پسینه آثارشان بدهند؟ بد نیست اگر میخواهند تغییر رویه را از جایی شروع کنند، خواندن همین 5 نکته آغازش باشد:
1- 29 بهمنماه 1403 مژده مخلصی، دکترای تاریخ تطبیقی و تحلیلی هنر اسلامی از دانشگاه هنر تهران که در رساله دکترای خود با عنوان «مطالعه تطبیقی بازنمایی انسان در نگارگری و شعر مکتب اصفهان (با تأکید بر آثار رضا عباسی و صائب تبریزی)» آثار رضا عباسی را مطالعه کرده است، در یادداشتی اختصاصی برای کانال تلگرامی مطالعات هنر اسلامی با عنوان «غبار» انتساب این اثر به این هنرمند نامدار صفوی را رد میکرد.
مخلصی اولین فردی بود که انتساب پرتره دختر نشسته را رد کرد اما آخرینش نبود. یک روز بعد گزارشی از سوی روزنامه ایران منتشر شد و علی شکاری هم به جمع افرادی پیوست که اعلام کردند پرتره دختر نشسته ربطی به رضا عباسی ندارد و این یعنی اثر جعل است. حراجی تهران مانند پاسخی که به روزنامه «فرهیختگان» داده جواب میدهد: آثار ارائهشده توسط کارشناسان حراج، کارشناسی میشوند. کارشناسان میراث فرهنگی کار را دیدهاند و آن را کارشناسی کرده و مجوز دادند. محمود نورایی، مدیر روابط عمومی حراجی در ادامه صحبتهایش میگوید: «(اثر) ۵ سال بعد از فوت رضا عباسی به کتابخانه سلطنتی رفته است و آنجا (رویش) نوشته میشود که بعد از آن توسط ناصرالدین شاه به چه کسی بخشیده شده است.
اما نکته درون کاتالوگ نهتنها شبهه را مرتفع نمیکند بلکه همه چیز را تشدید میکند. اجازه بدهید اول از شبهههای دیگران آغاز کنیم که قرار بود برای جواب دادن به آنها حراجی اطلاعات اثر را مانند اینکه دقیقاً از کجا آمده منتشر سازد. در آغاز باید سراغ صحبتهای مژده مخلصی برویم و بد نیست برای یادآوری دوباره آن را ذکر کنیم: «به نام رضا عباسی مرقوم شده و کتیبهای نیز بر خود دارد. کتیبه از زمان و مکان آفرینش اثر با مخاطب سخن میگوید: «روز شنبه شانزدهم شهر صفر در دولتخانه به اتمام رسید سنه ۱۰۴۹». چنان که مبرهن است، سالی که برای خلق اثر ذکر شده ۱۰۴۹ بوده که پنج سال پس از درگذشت رضا عباسی است. همین یک نکته در نفی این انتساب بسنده است، اما همچنان میتوان شواهد پرشمار دیگری را برشمرد. دستخط نوشته با دستخط رضا همخوانی ندارد. در کتیبه افزون بر زمان، مکان آفرینش ذکر شده است؛ آنچه در کتیبههای رضا بدعت محسوب میشود.»
با توجه به توضیح حراجی در کالانامه (کاتالوگ) شبهه مخلصی باید مرتفع شود اما نه! اولین سؤال این است که چرا مخلصی به جای آنکه نوشته کنار نگاره را قطعبندی بداند آن را زمان آفرینش اثر حساب کرده؟ نکته اینجاست که شیوه قطعبندی یا مرقعسازی روی اثر رضا عباسی (البته اگر آن را تاریخ قطعبندی بدانیم) کاملاً بدعتی آشکار است اما چرا؟ در میان دیگر آثاری که پس از عباسی قطعبندی یا مرقعسازی شدهاند اثری در حراج کریستیز سال 2018 فروخته شد که پرتره خود رضا عباسی از خودش است و پس از فوت او فرایند مرقعسازی را معین مصور، شاگرد رضا عباسی انجام میدهد.
خب ربط این مرقعسازی با کار دختر نشسته در چیست؟ فرقش در این است که معین مصور تمام فرایند را به مانند استادش روی تابلو ذکر میکند و میگوید: « شبیه(تمثال) مرحمت و معرفت پناه مرحوم جنتمکان استادم رضا مصور عباسی علیه الرحمه و الغفران به تاریخ سنه 104[؟] (گویا 1040) نقل شده بود و به تاریخ پنجم صفر، ختم به خیر و ظفر (شده بود) و سنه 1087 به یادگار به جهت مُرَقَعَ به اتمام رسید. مبارک باد.» مصور دقیقاً ذکر میکند که به جهت مرقع کار را در چه تاریخی به پایان رسانده و آغاز کرده، امری که در آن زمان مرسوم بوده، اما نکته اینجاست در اثر دختر نشسته ناگهان کنار اثر رضا عباسی نوشته میشود در سنه 1049 به اتمام رسید و اصلا کلماتی همچون «به جهت مرقع» یا نام تکمیلکننده اثر، ذکر نمیشود و این اتفاق در تمام آثار رضا عباسی تاکنون مشابهتی نداشته، که اگر داشته مسئولان حراجی اعلام کنند تا به دانش ما هم افزوده شود. از طرف دیگر، خود رضا هم عادت به این داشته که روی آثاری که توقیع میکند، زمان اتمامش را هم بنویسد، دقیقاً همان کاری که در نگاره «زن و آیینه» که در مؤسسه دیترؤیت نگهداری میشود صورت پذیرفته است و رضا در گوشه سمت چپ نگاره تاریخ اتمامش را نوشته و همین کار را در تابلوی دو عاشق نیز انجام داده.
اگر فرضی را که مسئولان حراجی دوستش ندارند را درست در نظر بگیریم و دختر نشسته را جعلی بدانیم، آنگه اشتباه در مرقومسازی تاریخ و مکان اتمام اثر کاملاً منطقی به نظر میآید، این در حالی است که اگر این اثر را بنا بر گفته مسئولان حراجی اصل بدانیم، آنگاه آنان به یک کشف بزرگ دست زدهاند و اثری را پیدا کردهاند که کاملاً در مکتب اصفهان بدعتهای جدیای را انجام داده، من جمله همین موضوع ذکر قطعبندی.
2- حتی اگر به تمام این موضوعات نخواهیم پاسخ بدهیم باز هم تابلوی دختر نشسته شبهات دیگری برای پاسخگویی دارد. مخلصی میگوید: «رضا کتیبههای خود را با «هو» آغاز میکرد و با عدد «۵» به پایان میبرد. در این کتیبه «هو» دیده نمیشود و «۵» بهجای آن نشسته است. رضا همواره رقم را که عهدهدار ثبتنام هنرمند است، پس از کتیبه میآورد و هیچگاه این دو را تفکیک نمیکرد. ضمناً رقم او عبارت متشخص و متعین «رقم کمینه رضا عباسی» است، در یک سطر و بهصورت پیوسته، بدون هیچ واژه افزوده یا کاستهای. رقم این اثر با شیوه رضا سازگار نیست: «ذره بیمقدار» به عبارت افزوده شده و واژه «رقم» از مابقی عبارت جدا افتاده است. از رقم و کتیبه که بگذریم، ویژگیهای صوری نقاشی نیز با آثار رضا همساز نیستند. در یکهصورتهای این نقاش بزرگ مکتب اصفهان، انسان در پیشگاه تصویر ترسیم شده است و بر کل صفحه چیرگی دارد.
درواقع این انسان است که بیشتر صفحه را به خود اختصاص داده و عناصر پسزمینه، در صورت وجود، به تبعیت از او به صفحه افزوده شدهاند؛ ویژگیهایی که در اثر موردبحث دیده نمیشوند.» نکته دیگری که مخلصی به آن اشاره میکند، نکتهای است که منبع آگاه ما هم بر سر جعلی بودن اثر روی آن تأکید دارد: «رضا در ترسیم اعضای بدن، بهویژه دستها، استاد بود، اما دست چپ پیکره حاضر در تصویر به بدن او تعلق ندارد و عضوی اضافی به نظر میرسد. رنگگزینی اثر و عناصر پسزمینه نیز سنخیتی با شیوه رضا ندارند و بر مردود بودن این انتساب گواهی میدهند.»
3- حتی اگر دختر نشسته را کنار بگذاریم باز هم برخی آثار معرفیشده در حراجی تهران، دچار دیگر شبهاتی هستند («پرتره زن جوان ایستاده» که به نام «محمدقاسم» نگارگر دوره صفوی ارائه شده و شبهه کپی بودن آن، اثری که به نام نجف علی به حراج ارائه شده و در آن شبهه جعلی بودن امضا وجود دارد) که روابطعمومی حراجی بهجای توضیح دقیق و کارشناسی درباره آنها تنها همه چیز را ارجاع میدهد به این جمله که: «ما کارشناسان مورد وثوق در حوزه میراثفرهنگی داریم.»
کارشناسانی که وقتی از سمت میراثفرهنگی پیگیری میکنیم، هیچکدام مدرکی از طرف وزارتخانه برای بررسی این آثار ندارد و خود میراث هم در دو اظهارنظر مختلف اعلام کرد که سر حراجی بهمنماه نمایندهاش آثار را بررسی نکرده است و درباره دختر نشسته هم گفت که جعل یا اصل بودن اثر برای ما اثبات نشده است. (ارجاع به صحبتهای خسروی، مسئول پرونده حراجی تهران و دارابی قائممقام وزیر میراثفرهنگی) پس این موضع مورد وثوق بودن دقیقاً چیست که مدام این موضوع توسط حراجی تکرار میشود؟ همانطور که کارشناسان حراجی اعلام میکنند که این آثار اصل است، دیگر کارشناسان اذعان میکنند که آثار اصل نیستند، پس در چنین تقابلی حراجی باید بنا بر گفته خود که گفته بود: «ما اطلاعات اثر را کاملاً منتشر میکنیم هر وقت یک کارشناس توانست ثابت کند این اثر جعلی است»
باید اطلاعات اینکه تابلوی رضا عباسی دقیقاً از کجا آوردهاند منتشر کنند، کمااینکه حراجهای معتبری چون کریستیز این کار را انجام میدهند و در معرض عموم قرار میدهند (کمااینکه کریستیز برای چهره نگاره رضا عباسی در حراج 2018 این کار را انجام داد و نوشته که این تابلو ابتدا از ناصرالدینشاه به جی پترمن اهدا میشود و بعد به فلان گالری میرود و...). حال سؤال اینجاست چرا حراجی برای بیان پیشینه اثرش آنقدر مقاومت انجام میدهد و همان مرتبه که اولین شبهه به وجود آمد، شناسنامه اثر را رو نکرد و خودش را وارد یک چالش کودکانه میکند و شروع به بیانیههای متعدد ولی با یک محتوای ثابت میکند. وقتی لقمه مستقیم به دهان میرسیده دیگر چه حاجتی به پیچاندن دست!
4- در میانه صحبتهای روابطعمومی حراجی، خسروی (مسئول پرونده) و البته منبع آگاه ما، هویدا میشود که این تابلو از یک خانواده به دست حراجی رسیده است (البته معلوم نیست فقط این تابلو بوده یا آثار دیگری هم وجود داشته) و گویا از آثاری است که ناصرالدینشاه صله داده است، اگر موضوع آنقدر روشن است، چرا از همان ابتدا نام خریدار و فروشنده این اثر اعلام نمیشود که مردم هم آثاری را که جزء هویت تاریخیشان میشود و به قول کالانامه حراجی تهران «کاملاً موزهای» هستند بیشتر بشناسند؟ چرا حراجی در پیشینه اثر در همان کاتالوگ مذکور تنها به کتابخانه سلطنتی اشاره کرده و آنجا موضوع ناصرالدینشاه را نگفته؟ آیا اگر پیشینه کاملتری ارائه میشد و این اثر بهمانند پرتره چهره رضا عباسی که در کریستیز به فروش رفته، بهعنوان صلههای ناصری شناخته میشد، ارزش آن بالاتر نمیرفت؟
5- به نظر نیاز است یک نقلقول متفاوت از مدیر حراج تهران در سال 97 را برایتان شرح دهیم. سمیعآذر گفتوگویی در سال 97 دارد که در آن میگوید: «آثاری به ما ارائه شده که بیش از ۱۰۰ سال قدمت داشتهاند. مثلاً آثاری که به دورههای افشاریه، زندیه و اوایل قاجار تعلق داشتند، ولی ما به دلیل قدمت تاریخی نتوانستیم آنها را در بخش کلاسیک حراج ارائه کنیم. این آثار تاریخی بوده و امکان ارائه آنها در حراج کلاسیک ما وجود ندارد.
برای ارائه این قبیل آثار باید حراج جداگانهای مختص آثار میراث فرهنگی برگزار شود.» با توجه به صحبتهای سمیعآذر یا قانون باید در این 6 سال تغییر کرده باشد یا سمیع آذر و دوستانش در حراجی تهران راه تازهای برای فروش آثار بالای صد سال پیدا کردهاند.
درصورتیکه میراث فرهنگی تماماً این موضوع و قضیه اجازهاش برای حراج را رد میکند. حال این سؤال باقی میماند، آیا باز هم حراجی میخواهد مردم را به کالانامه و وثوق کارشناسانش ارجاع دهد؟ کاری که در حراجیهای قبلی هم انجام داده بود. در جوابیه حراجی تهران موضوعات دیگری هم طرح شده مانند حضور 90 درصدی آثار 100 میلیونی در حراجی خردادماه 1404 و... که سر زمان خود قابل بحث است اما به نظر میرسد در پاسخ به جوابیه همین چند بند کافی باشد.